اي ز زلفت حلقه‌اي بر پاي دل

شاعر : سيف فرغاني

گر درين حلقه نباشد واي دلاي ز زلفت حلقه‌اي بر پاي دل
در دوکونش مي‌نگنجد پاي دلهر که را سوداي تو در سر بود
کشتي انديشه در درياي دلغرقه‌ي گرداب حيرت از تو شد
با تو اي شادي جان غمهاي دلآن سعادت کو که بتوانيم گفت
نه مرا در عشق تو پرواي دلنه دلم را در غمت پرواي من
آتش عشق تو در اجزاي دلرفته همچون آب در اجزاي خاک
هست دل جاي غم و غم جاي دلچون غمت را غير دل جايي نبود
ذره‌اي گم گشته در صحراي دلهر دو عالم چيست نزد عارفان
جان خود پيوسته بر درهاي دلسيف فرغاني چو حلقه بسته‌دار